صراط زنجان

تبیین ماهیت گفتمان انقلاب اسلامی و نقد خرده گفتمان های غیر انقلابی

صراط زنجان

تبیین ماهیت گفتمان انقلاب اسلامی و نقد خرده گفتمان های غیر انقلابی

۲۹ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

مغالطه دروغ دکتر عبدالکریم سروش

حجت الاسلام و المسلمین میثم فتحی در یادداشتی به اظهارات اخیر عبدالکریم سروش پاسخ داده و به بیان برخی از اشکالات وارده در این سخنان پرداخته است.

به گزارش خبرنگار مهر، اظهارات اخیر عبدالکریم سروش در نشستی تحت عنوان «دین و قدرت» واکنش‌های متعددی در پی داشته است. حجت الاسلام و المسلمین میثم فتحی در پاسخ به سخنان عبدالکریم سروش، یادداشتی نوشته است:

بااینکه حدود ۳۰ جلسه از درس گفتارهای دکتر سروش می‌گذرد اما گویا دو جلسه پرسش و پاسخ آخر بحث‌انگیز شد. تلاش شده که این نقد مختصر ناظر به کل جلسات باشد اما متناسب با جلسه آخر.

از میان تعاریف فراوانی که از قدرت ارائه شده به نظر می‌رسد تعریف بهتر تعریف وِبِری باشد که قدرت(Power) را «توانایی تحمیل اراده به رغم مقاومت دیگران» می‌داند. اما اقتدار(Authority)مفهوم دیگری ست و بنابر تعریف خوب رابرت دال، عبارتست از «قدرت مشروع» و بنابر اینکه مشروعیت را به انتصاب الهی بدانیم یا به انتخاب مردمی(Legitimacy)یا…، مراد ما از اقتدار معلوم می‌شود.

به عقیده وبر، مبنای اقتدار یا سنتی است یا قانونی و عقلایی و یا فرّهی (کاریزماتیک).می‌توان گفت اگر رهبران تاریخ اعم از مذهبی و غیرمذهبی تنها یک یا دو مبنا را داشته باشند، از تفاوت‌های مهم انبیا و ائمه با آنان اینست که تمام مبانی اقتدار در آنان جمع است که تاریخ گواه آنست.

در کلمات دکتر سروش، اعمال قدرت تنها به یک شکل تعریف شده و آن هم تحریف شده است درصورتی‌که اعمال قدرت در ادبیات سیاسی به اشکال مختلفی از قبیل؛ ترغیب و دعوت، پیشنهاد پاداش، اعطای پاداش، تهدید به مجازات و نهایتاً تحمیل مجازات وجود دارد که در سیره سیاسی پیامبر (ص)، به اقتضای حال، از هرکدام از این روش‌ها استفاده شده است. البته با رعایت قاعده «الصلح خیر» (نساء ۱۲۸) که از قواعد مهم در حوزه حقوق بین‌الملل است.

این قاعده و برخی قواعد مانند «مودت و وداد» مبتنی بر آیاتی مانند «وإن جنحوا للسلم فاجنح لها» (انفال ۶۱) هستند. دکتر سروش حاضرند برای تأمین پشتوانه نظرشان به جملات ضعیف عامه مانند «لقدجئتکم بالذبح» استناد کنند اما این آیات و قواعد را نبینند و عنصر تبیین و تثبیت دین را صرفاً إرعاب بدانند که نه تنها مدعایی بدون دلیل است بلکه مغالطه دروغ است.

جالب است که ایشان میگویند «به درست و غلط این نقل‌های تاریخی کاری ندارم» اما مبتنی بر همین نقل‌های مشکوک و بعضاً نادرست، نتیجه می‌گیرند و رفتار جامعه مسلمین را تحلیل می‌کنند. برای نمایاندن تنوع رفتار نبوی در اعمال قدرت، ناچارم فهرست‌وار به تاریخ جنگ و صلح نبوی اشارتی داشته باشم.

صلح:

دکتر سروش معتقدند که «پیامبر (ص) اصلاً سر صلح ندارند» گرچه ما مفهوما قاعده صلح را بیان کرده و حال، مصداقا (تاریخی) بدان اشاره می‌کنیم:

دعوت مسالمت‌آمیز به دین که در تاریخ، چهره‌های مختلفی دارد:

الف) دعوت اولیه ایشان در مکه: «و أنذر عشیرتک الأقربین»

ب) عنصر مهم ساختار شخصیتی ایشان در دعوت‌ها: «و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (آل عمران ۱۵۹)

ج) احترام به آزادی عقیده در اصول دین: «لا إکراه فی الدین» (بقره ۲۵۶)و یا «و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین»

د) تبلیغ با حکمت و منطق: «أدع إلی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن» (نحل ۱۲۵)و یا «ولاتجادلواأهل الکتاب إلابالتی هی أحسن إلاالذین ظلموا» (عنکبوت ۴۶)

روابط سیاسی مسالمت‌آمیز:

الف) منشور مدینه:

پیمان پیامبر (ص) به عنوان حاکم دینی با اقلیت دینی ساکن در مدینه مبتنی بر اصل تفاهم، تعاون و همزیستی مسالمت‌آمیز. در اینجا توجه به این نکته جالب ست که دکتر سروش میگویند «پیامبر (ص) از اول تا آخر معتقد بودند مشرکین باید از جزیرةالعرب بروند و گرنه خونشان ریخته می‌شود»

ب) صلح حدیبیه

ج) اعزام پیک‌های تبلیغی به ممالک مختلف: دراین پیام‌ها به هیچ وجه صحبت از جنگ و تهدید نیست و پذیرش سایر زمامداران جز خسروپرویز مؤید این معناست.

د) همزیستی مسالمت آمیز با مسیحیان

مغلوب:

مانند پیمان پیامبر (ص) با نصارای نجران که نوعی تحت‌الحمایگی یا پیمان حمایت امنیتی بود.

فتح مکه و روحیه صلح طلبی پیامبر (ص): با توجه به سابقه شکنجه‌گری مکیان پیش از هجرت، ابلاغ پیامبر (ص) به فرماندهان، عدم خونریزی بود باوجود اینکه قوانین عرفی جنگی در آن زمان آنچنان بود. ای کاش دکتر سروش، این مولوی شناس بزرگ، به جای برداشت ناروا از مفهوم برخی ابیات مثنوی، به منطوق این ابیات نیز التفاتی داشتند:

او به تیغ حلم چندین حلق را / ‏وا خرید از تیغ و چندین خلق را

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر / ‏بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر

اصل اعتزال:

پیامبر (ص) هرگز درصدد فروپاشی نظام داخلی قبایل و ممالکی که مردم آن به اسلام گرویده بودند بر نیامدند بلکه آنها را در حفظ نظام مطلوبشان آزاد گذاشتند. نامه‌های ایشان به قبایل و ممالک مسلمان مؤید این معناست. مانند معاهده ایشان با قبیله بنی ضمرة.

جنگ:

به قول مرحوم علامه طباطبایی در مجلد ۴ المیزان «اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند هرگز فرمان هیچ جنگی را صادر نمی‌کرد و تمام جنگ‌های تاریخ اسلام، تحمیلی بود»

چهره‌های تاریخی دفاع از کیان دارالسلام:

۱) دفاع در برابر تهاجمات قریش:

تهدید مسیرهای بازرگانی قریش به منظور شکست حصر اقتصادی و به ترتیب جنگ‌های بدر، احد و خندق.

۲) دفاع پیش دستانه:

بوسیله عملیات اطلاعاتی و پنهان پژوهی:

الف) غزوه ذات السلاسل به دنبال تجمیع قبیله بنی سلیم برای حمله به مدینه

بغزوه حنین به دنبال تجمیع قبیله ثقیف و هوازن برای جنگ با مسلمین

ج) جنگ‌های طایف، دومة الجندل، بنی المصطلق و تبوک که در آن امپراطوری بیزانس پس از شکست ایران قصد سرکوب مسلمین را داشت.

۳) حمایت از اتباع دولت اسلامی:

مانند دفاع از فرستاده دولت اسلامی در جنگ موته و همینطور دفاع از ناموس و حیثیت مسلمانان مانند ماجرای کشف حجاب آن زن مسلمان توسط یهودیان بنی قینقاع دربازار زرگرهای مدینه.

۴) دفاع از هم پیمانان دولت اسلامی مانند نزاع بین دوقبیله بنوبکروخزاعه

۵) دفاع در برابر یهودیان فتنه گر و پیمان شکن مانند یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر

۶) دفاع از افراد تحت ستم (مداخلات بشردوستانه) حتی با قبایل غیرمسلمان مانند بنی خزاعه و بنی ضمره که حمله قریش به آنان به منزله نقض صلح حدیبیه و زمینه ساز فتح مکه شد. همین طور پیمان حلف الفضول پیش از بعثت در ستاندن حق مظلومان مکه و بعدها دعوت قرآن: «و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا أخرجنا من هذه القریة الظالم أهلها» (نساء ۷۵)و درنهایت، حقوق بشردوستانه پیامبر (ص): از قبیل حقوق اسیران، غیرنظامیان، شرایط محیط زیست در حال جنگ واصل «امان» مبتنی بر آیه: «فإن أحدمن المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله ثم أبلغه مأمنه» (توبه ۶)

شکنجه:

درست است که برخی لغویون معنای لغوی تعذیب را شکنجه بدانند اما معنای اصطلاحی عذاب در قرآن و متون فقهی مختلف ست و در هیچ کجا به معنای شکنجه مصطلح نیست به علاوه که به قول گادامر اتیمولوژیستها غیرقابل اعتمادترند چون انتزاعیاتشان از زبانشناسی به دست آمده نه زبان.

اصل در اسلام، حرمت شکنجه است حال اغلب به طور مانند شهید ثانی و صاحب جواهر و برخی نسبی و قائل به إلا ما خرج بالدلیل و آن هم بوسیله حکومت و درجهت مصالح جامعه مانند سیدمحمد حسینی شیرازی.

علاوه بر روایات دال بر حرمت تعذیب حیوان (چه رسد به انسان) که برخی فقها آنرا در حد استفاضه (نزدیک به تواتر) می‌دانند حتی قواعدی دال بر حرمت شکنجه موجود است مانند «اصل عدم الولایة» و «سلطه هرکس بر خود»

نتیجه:

ملاحظه می‌شود که مثال‌های نقض ما از نمونه‌هایی که دکتر سروش برای تقویت نظر خود بکار گرفته‌اند بیشتر است.

برخی اشکالات منطقی:

۱) ایشان علاوه بر معرفتهای بشری، قدرت را نیز از موجبات قبض و بسط دین و معرفت دینی می‌دانند. با فرض پذیرش گمانه قبض و بسط تئوریک شریعت (که بطلان آن ثابت است):

الف) معرفت‌ها تحت یک مقوله‌اند و قدرت از جنس معرفت نیست که در موضوع یا محمول آن مؤثر باشد.

ب) اگر دین، قدرت باشد و قدرت موجب قبض و بسط دین شود یعنی قدرت موجب قبض و بسط خودش می‌شود و دور لازم می‌آید (دقت شود که دو قدرت، متمایز نیستند که دور پیش نیاید)

۲) در گزاره «دین، قدرت است»:

الف) نسبت موضوع و محمول تباین است پس حملی شکل نمی‌گیرد.

ب) مغالطه کنه و وجه: اگر از اعراض و حتی از مراحل تکوین دین قدرت باشد باز ایشان دچار مغالطه کنه و وجه شده‌اند.

ج) ترکیب قدرت دینی هم که ایشان در چند جا بکار برده‌اند وصله ای نچسب است چراکه بنابر بیان ایشان دین، خود، قدرت است.

۳) ایشان قائلند «اسلام دو چیز آورد: اسلام و ایمان. تسلیم قلبی را ایمان و تسلیم حکومتی را اسلام گویند» و از طرفی میگویند «مؤمنین شک نمی‌کنند و میگویند أستغفرالله؛

الف) شک از افعال جوانحی و غیر اختیاری و استغفار از افعال جوارحی است و اختیاری و دخلی به هم ندارند مگر در سلوک و گذر زمان.

ب) پایین‌ترین درجات ایمان و حتی ارتقای درجات ایمانی و مراتب یقینی می‌تواند مبتنی بر شک نسبت به درجه بعد باشد.

ج) اسلام ایمان نمی‌آورد بلکه ایمان از اوصاف مخاطبان اسلام است و قسیم آن هم اعتقاد است نه تسلیم حکومتی «قولواأسلمنا» یعنی پذیرش شما از مرحله ظاهری (اعتقاد) به مرحله قلبی (ایمان) نرسیده است.

۴) روش مؤمنان صرفاً مبتنی بر شرطیه پاسکال نیست.

۵) اگر گزارشی از حکومت انبیای دیگر نرسیده دلیل بر نبودن نیست و «و أوصانی بالصلوة و الزکوة»، مفهوم مخالف ندارد. عدم علم به شیئ، علم به عدم شیئ نیست.

۶) فرمودند «در این بحث، رویکرد الهیاتی ندارند و صرفاً از حیث جامعه شناختی و سیاسی می‌بینند» که این دو حوزه نه تنها به چشم، بلکه به ذره بین تسامح علمی نیز نیامد.

صراط زنجان

قاسم اخوان نبوی:

سروش بین اقتدار واقتدارگرایی خلط کرده است




به نظر می‌رسد در سخنان عبدالکریم سروش بین اقتدار و اقتدارگرایی خلط شده است زیرا اقتدارگرایی به معنای اصل تبعیت بی‌چون و چرا از قدرت که نقطۀ مقابل آزادی فردی در فکر و عمل است...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 



حجت الاسلام و المسلمین میثم فتحی در یادداشتی به اظهارات اخیر عبدالکریم سروش پاسخ داده و به بیان برخی از اشکالات وارده در این سخنان پرداخته است.
صراط زنجان
سروش بین اقتدار و اقتدارگرایی خلط کرده است

به نظر می‌رسد در سخنان عبدالکریم سروش بین اقتدار و اقتدارگرایی خلط شده است زیرا اقتدارگرایی به معنای اصل تبعیت بی‌چون و چرا از قدرت که نقطۀ مقابل آزادی فردی در فکر و عمل است

به گزارش خبرگزاری مهر، قاسم اخوان نبوی عضو هیئت علمی گروه کلام و دین‌پژوهی پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی به نقد سخنرانی اخیر عبدالکریم سروش در مورد دین و قدرت پرداخته است:

در سخنانی که اخیراً دکتر سروش درباره «دین و قدرت» ایراد کرده‌اند و مبتنی بر مبانی ایشان در قبض و بسط و بسط تجربه نبوی می‌باشد، دارای ابهامات و منشأ مغالطاتی شده است یکی از اقسام مغالطاتی که در این سخنرانی دیده می‌شود و مبنایی قرار گرفته شده است برای سایر ادعاهایی که بیان کرده‌اند مغالطه تفسیر نادرست است که در اینجا به دو نمونه اشاره می‌شود یکی از مدعیات ایشان درباره تفسیری است که از اقتدارگرایی دارد و معتقد است «پیامبر اقتدارگرا» بود.

به نظر می‌رسد در سخنان ایشان بین اقتدار و اقتدارگرایی خلط شده است زیرا اقتدارگرایی به معنای اصل تبعیت بی‌چون و چرا از قدرت که نقطۀ مقابل آزادی فردی در فکر و عمل است و شخصیت اقتدارگرا کسی است که می‌خواهد دیگران را تحت کنترل و تسلط خود در بیاورد، در صورتی که این بیان ایشان با توجه به گزارشهایی که از سیره آن حضرت شده است، ناسازگار است، و پیامبر (ص) به هیچ عنوان به دنبال این نبودند که دیگران را تحت کنترل و تسلط خود در بیاورند، البته پیامبر (ص) شخصیت مقتدری داشتند که ریشه در کرامت و عزّت نفس ایشان داشت. به عبارت دیگر اشخاص مقتدر و قوی دارای ویژگی‌هایی هستند که ممکن است در دیگران این تصور به وجود آورد که قصد تسلط به دیگران را دارند در صورتی که این گونه نیست. اما شخصیت آنها به گونه‌ای است که افراد دیگر را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند.

ادعای دیگر ایشان این است، که قرآن کتاب خوف و خشیت است و در اسلام ما نقصان محبت داریم، این ادعای ایشان با سایر آموزه‌ها و تعالیم دینی که در رابطه با رحمت و محبت در قرآن و سیره پیامبر (ص) وجود دارد ناسازگار است. زیرا در آیات به مسئله «محبت» و «محبت شدید» اشاره شده است و عرفا محبت شدید را عشق می‌دانند، عشق را بیشتر لغویان فزونی دوستی یا افراط الحُب تعریف کرده اند. این کلمه را مرتبه‌ای افزون‌تر از محبت دانسته اند، به طوری که ندیدن عیوب محبوب را از لوازم عشق دانسته اند. (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۰، ۲۵۱)

در اینجا برای روشن شدن مسئله به این آیات اشاره می‌گردد: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّه» (سوره بقره، آیه ۱۶۵) کسانیکه ایمان آوردند، شدیدترین محبت آن‌ها برای تنها حضرت رب العالمین است وَ مِنَ النَاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ اَنْدَادَاً یُحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّه» (سوره بقره، آیه ۱۶۵) برخی از مردم چیزهایی را شریک خدا گرفته اند و آنان را مانند خدا دوست دارند اما مؤمنان خدا را بسیار دوست دارند. «اِنَّ الَّذینَ امَنوُا وَ عَمِلوُا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّاً» (سوره مریم، آیه ۹۶) خدای رحمان برای کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، دوستی قرار می‌دهد.

«اَلَا اِنَّ اَوْلِیآءَ اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَخْزَنون» (سوره یونس، آیه ۶۲) آگاه باشید که دوستان خدا نه می‌ترسند و نه اندوهگین می‌شوند از این آیات به خوبی می‌توان مسئله محبت و دوست داشتن و محبت شدید که همان عشق است را استنباط کرد، و همچنین درباره سیره پیامبر (ص) نیز آنچه نقل شده است دلالت بر برخورد کریمانه، عطوفت و مهربانی با مردم داشته است به عنوان نمونه در سیره پیامبر نقل شده تا آنجا که ممکن بود سائل را رد نمی‌کرد، حتی روزی زنی فرزند خود را نزد پیامبر فرستاد و گفت به حضرت بگو پیراهن خود را به ما لطف نماید. فرزندش خدمت حضرت رسید و تقاضای پیراهن نمود. پیامبر هم پیراهن خود را به او داد. آیه نازل شد «ولا تبسطها کل البسط» هر چه داری در راه خدا انفاق مکن، علی (علیه السلام) می‌فرماید: هر گاه کسی از برادران دینی را سه روز نمی‌دید سراغ او را می‌گرفت و اگر در سفر بود برایش دعا می‌کرد و اگر -بیمار بود به عیادتش می‌رفت، (مکارم الاخلاق ص ۱۷)

پیامبر (ص) همواره می‌فرمود هر که رحم نکند به او رحم نمی‌شود «من لا یرحم وَلا یرحَم» (سنن النبی ص ۴۵) امام صادق (علیه السلام) از پیامبر نقل کرد: «امرنی ربی بمداراه الناس کما امرنی بأداء الفرائض» خداوند به من دستور داد به مدارا کردن با مردم همانطوری که به انجام واجبات دستور داد (اصول کافی ج ۲ ص ۱۱۷) پیامبر اعظم فرمود: «ثلاث من لم یکن فیه لم یتم له عمل، ورع یحجزه عن معاصی الله و خُلق یواری به الناس و حلم یردّ به جهل الجاهل».

سه چیز است اگر در کسی نباشد کارش به پایان نمی‌رسد؛ ورع و پارسایی که او را از گناهان باز دارد. خُلق و خوئی که بدان با مردم مدارا کند، بردباری و حلمی که بدان جهل و جاهل را دفع کند (اصول کافی ج ۳ ص ۱۸۱) علاوه بر آنچه بیان شد خداوند متعال در قرآن کریم نرم خویی و مدارای پیامبر را رحمت الهی قلمداد نمود و با عظمت از آن یاد فرمود.«فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک» در پرتو رحمت الهی در برابر آنان نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.(آل عمران ۱۵۹)

آنچه که بیان شد نمونه‌هایی بود از سنت و سیره پیامبر (ص) که دلالت بر رحمت و محبت پیامبر (ص) دارد و مخالفان و موافقان همه متفق هستند که رحمت و عطوفت و مهربانی پیامبر (ص) بر غضب ایشان غلبه داشت.

صراط زنجان

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به نقل از تسنیم،‌ در گفتگو با حجت‌الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه عضو هیات علمی گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه، دربارۀ اندیشۀ سروش و سیر تکامل اندیشه وی به بحث نشستیم که متن گفتگو تقدیم می‌گردد:

  • به عنوان اولین سوال ، لطفا درباره فرایند اندیشه‌های دکتر سروش توضیحی بفرمایید؟
فرایند فکری سروش
فرایند و بسط اندیشه‌های سروش را با دو رویکرد می‌توان پی‌گرفت. رویکرد نخست:  شخص محور است یعنی با توجه به شخصیت‌هایی که بیشتر در شکل گرفتن اندیشه‌های سروش تاثیرگذار بوده‌اند، قابل شناسایی است.
رویکرد دوم: جریان یا موضوع محور است یعنی با توجه به جریان‌هایی که سروش با آنها در تقابل بوده یا موضوعاتی که دغدغه فکری او را تشکیل می­دادند قابل پیگیری است
  • دکتر سروش در بخش شخص محوری از چه شخصیت‌هایی تاثیر پذیرفتند؟
صراط زنجان


#رسوایی

⛔️ استقبال #منافقین از سخنان فائزه هاشمی!


🔸️وقتی از #خط_نفوذ سخن میگوییم، برای شناخت مصادیقش، چندان به آسمان ریسمان بافی و فرافکنی نیازی نیست!

🔸️خداوند رسوایی دیگری برای #برجامیان رقم زد و معلوم شد که آنان تا چه اندازه با #قاتل_شهید_سلیمانی همگرایی دارند!

🔸️دختر مرحوم هاشمی که دولت فعلی محصول طراحی ابوی ایشان بود، رسما آرزو کرده که #ترامپ بر قدرت باقی بماند!

🔸️روزنامه های اعتدالی که به جریان انقلابی تهمت همصدایی با ترامپ را می زدند، خدا رسوایشان کرد!

صراط زنجان


♦️مقاومت وقتی گفته میشود، فوراً ذهن میرود به مقاومت نظامی و امنیّتی و امثال اینها. خب بله، آن هم قطعاً مقاومت است، امّا بالاتر از آن، مقاومت فرهنگی است. حصار فرهنگی، خاک‌ریز فرهنگی در کشور اگر سست باشد، همه‌چیز از دست خواهد رفت. من به شما عرض بکنم: امروز بعد از ۳۷ سال، ۳۸ سال از پیروزی انقلاب، انگیزه‌ی دشمنان برای نفوذ در حصار فرهنگی از روز اوّل بیشتر است؛ نه اینکه کم نشده، قطعاً زیاد شده؛ روشها را هم که شما می‌بینید: این شیوه‌های فضای مجازی و تبلیغات گوناگون و ماهواره و امثال اینها؛ [یعنی‌] انگیزه‌ها بیشتر شده. آماج این حرکت هم درست همان چیزی است که مایه و هسته‌ی اصلی ایجاد نظام اسلامی شد؛ یعنی ایمان دینی، آماج این است.۱۳۹۵/۰۵/۳۱

بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران


صراط زنجان




🔺️کدام آرزوی شهید مطهری را علامه مصباح محقّق کرد؟

🔹️خلاصۀ عمر علامه مصباح، شاید همین جملۀ ایشان باشد: «جواب فکر را باید با فکر داد».

🔹️ایشان را می‌توان پایه‌گذار «علوم انسانی اسلامی» دانست.

🔺️چرا دشمن به تخریب چهرۀ علامه مصباح اقدام کرد؟

🔹️در بین علمای حوزه آن عالمی که دانش او بیشتر از همه به‌درد دانشگاه‌ها می‌خورد، هدف قرار دادند.

🔹️نقش علامه مصباح در بسط معارف اسلام با تقریب حوزه و دانشگاه، یکی از علت‌های اصلی دشمنی لیبرال‌ها با ایشان است.


صراط زنجان


علیرضا پناهیان در تاریخ 98/11/26 در مراسمی که به‌مناسبت بزرگداشت علامه محمّد تقی مصباح یزدی (رضوان الله علیه) در مشهد مقدس برگزار شده بود، دربارۀ ویژگی‌های علمی و شخصیتی ایشان به ایراد سخن پرداخت که فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:


اهل اندیشه و علم، به امتیازات خاصّ علامه مصباح و تفاوت ایشان با دیگران واقفند


صحبت‌کردن دربارۀ شخصیت گران‌قدری مانند حضرت علامۀ مصباح یزدی واقعاً خیلی دشوار است و اگر مظلومیت و غربت ایشان نبود، بنده هرگز به خودم اجازه نمی‌دادم دربارۀ ایشان صحبت کنم؛ چون احتمال می‌دهم به سخنان خودم، از مقام و منزلت ایشان بکاهد. کسانی که اهل تأمّل و اندیشه و اهل علم و مطالعه هستند تفاوت بسیار زیاد ایشان را با دیگران درک می‌کنند و حتماً متوجه امتیازات خاصّ ایشان می‌شوند.

بنده به چند دلیل، خیلی به ایشان ارادت دارم؛ یکی به دلیل عقلانیت، روشنفکری و تعصّب دینی ایشان، تعصب دینی به این معنا که ایشان از کلام خدا کوتاه نمی‌آیند و چیزی را که در کلام خدا نیست به آن اضافه نمی‌کنند. همچنین به دلیل ارادتی که ایشان به اهل‌بیت(ع) دارند و ارادتی که به مقام معظم رهبری دارند. با اینکه سن ایشان بیشتر از سن حضرت آقاست، ولی نسبت به ایشان تواضع فوق العاده‌ای دارند. ایشان یک عالم برجسته است ولی عین یک بسیجی ساده تواضع می‌کند و چون تواضعش حقیقی است، آن را به فرزندان و شاگردان‌شان هم منتقل می‌کند.


علامه مصباح یک روشنفکر حوزوی محسوب می‌شود/ ایشان در بحث علمی به‌شدت دقیق و در نقد و تحلیل، بسیار منصف بود

حضرت علامۀ مصباح یزدی از نظر علمی یک روشنفکر حوزوی محسوب می‌شوند. شاید کسی به اندازۀ ایشان به علوم انسانی و فلسفۀ غرب تسلط نداشته باشد؛ خصوصاً علوم انسانی. وقتی ایشان در شاخه‌های مختلف علوم انسانی وارد می‌شوند و به تجزیه و تحلیل آنچه دیگران در موضوعات مختلف گفته‌اند می‌پردازند، دقّت علمی ایشان، به روشنی دیده می‌شود؛ همچنین انصاف ایشان در مقام نقد و نظر، انصاف در مقام پذیرش سخنان حقّ دیگران و احیاناً رد کردن سخنان باطلی که آنها را منطقاً غلط می‌دانند، به‌خوبی دیده می‌شود

اگر بخواهم یک نمونه در فضای علوم انسانی مثلاً در رشتۀ «روانشناسی» مثال بزنم که ایشان چگونه وارد بحث و گفتگو می‌شوند و چقدر دقیق و منصفانه به تحلیل و بررسی و نقد می‌پردازند، می‌توانم نظریۀ فروید را در «عقدۀ اُدیپ» مثال بزنم. البته این نظریه خیلی سخیف است؛ به‌حدی که استاد ما در رشتۀ روانشناسی می‌گفت «اصلاً چرا شما در ایران، این نظریه را می‌خوانید؟! من دوازده سال در انگلستان تدریس کرده‌ام، آنها دیگر این نظریه را در بین درس‌های خود نمی‌خوانند که بخواهند امتحان بدهند!» این استاد عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بود که از بهترین اساتید روانشناسی دانشگاه‌های تهران استفاده می‌کنند.

 نظریۀ عقدۀ اُدیپ می‌خواهد بگوید که انگیزه‌های سرکوب‌شدۀ جنسی، بخش مهمّی از انگیزه‌های تشکیل‌دهندۀ زندگی انسان است. عقدۀ ادیپ واقعاً نه یک نظریۀ اثبات‌شده‌ای است، نه حتی در حدّ «نظریه» قابل طرح است، شاید بشود آن را یک فرضیه به‌حساب آورد، اما عدّه‌ای سعی کردند این نظریه را در جهان ترویج کنند چون به نفع‌شان بود. از نظر دینی هم این نظریه یک نظریۀ سخیف و غیراخلاقی ممکن است تلقّی بشود. ولی وقتی ایشان با این نظریه برخورد می‌کند کاملاً منصفانه آن نظر را تجزیه می‌کند و می‌فرماید بخش عقده در عقدۀ اُدیب قابل قبول است یعنی بعضی درخواست‌های سرکوب‌شده‌ می‌تواند بعداً به‌صورت دیگری خودش را نشان بدهد و آقای فروید در این زمینه درست می‌گوید، اما اینکه این انگیزه یا علاقۀ سرکوب‌شده مسائلی مربوط به امور جنسی باشد چنین چیزی ثابت نیست.


شخصیت علمی ایشان در علوم انسانی و جامعه‌شناسی، متأسفانه برای روشنفکران و دانشگاهیان معرفی‌شده نیست


مناظرۀ ایشان با «احسان طبری» که یک مارکسیست تمام‌عیار بود، مناظرۀ بسیار به‌یادماندنی و جالبی است که حتی موجب تحوّل در آقای طبری شد. البته ایشان در هر مناظره‌ای وارد بشوند جدای از تفوّق علمی، زیبایی رفتار ایشان در نقد عالمانه و منصفانه هم دلبری می‌کند. وقتی شما سخنان ایشان را در علوم انسانی یا در جامعه‌شناسی و دیگر علوم می‌خوانید، یک شخص منصف را می‌بینید که صرفاً به نقد علمی می‌پردازد. این چهرۀ ایشان برای روشنفکران و دانشگاهیان متأسفانه معرفی‌شده نیست.

چنین شخصیتی از این جهت که اهل مطالعۀ حرف‌های دیگران هست خیلی ارزشمند است. وقتی شما با ایشان در یک موضوع علمی گفتگو کنید، کاملاً روحیۀ محققانه ایشان را می‌بینید بلکه اگر به ایشان جسارت نباشد آن چیزی که من از نزدیک دیدم، سعی می‌کنند «متلمّذانه» و البته نقّادانه و هوشمندانه و منصفانه، یاد بگیرند که دیگران چه گفته‌اند. ایشان در گفتگوی علمی نه با سادگی برخورد می‌کنند که سرشان کلاه برود، نه غیرمنصفانه برخورد می‌کنند تا دیدگاه دیگران را تخطئه کنند.


یکی از نیازهای حوزۀ علمیه و عالمان دینی، این است که قبل از ترویج دین، به علوم انسانی بپردازند


اگر ما در میان اساتید حوزه بخواهیم کسی را مثال بزنیم که در علوم انسانی مطالعه و مداقّه کرده و به نقد و بررسی پرداخته و سره را از ناسره تشخیص داده و کلام حق را از کلام باطل ترجیح داده است، انصافاً مثل ایشان نداریم؛ بعد از ایشان البته شاگردان ایشان هستند که در مؤسسه و پژوهشگاه امام خمینی تحصیل می‌کنند.

یکی از نیازهای حوزۀ علمیه و عالمان دینی، این است که قبل از ترویج دین، به یادگیری علوم انسانی بپردازند، علوم انسانی می‌تواند برای عالمان دینی در موضوع‌شناسی و حتی در تبیین مسائل اجتماعی نو، در طراحی نظامات اسلامی و در فقه نظام، کمک بکند و ایشان از این جهت واقعاً فرید و مثال‌زدنی هستند.


یکی از وجوه غربت علامه مصباح، این است که نگاه عمیق ایشان در علوم انسانی، برای جامعۀ ما شناخته‌شده نیست / می‌توان علامه مصباح را پایه‌گذار «علوم انسانی اسلامی» دانست


حیف است که ایشان در جامعۀ ما شناخته‌شده نیست؛ جامعه‌ای که این‌همه تحصیل‌کردۀ علوم انسانی دارد، جامعه‌ای که این‌همه عطش دارد در علوم انسانی رشد کند، جامعه‌ای که این‌همه تحت تأثیر گزاره‌های علوم انسانی است و بعضاً بیشتر از گزاره‌های دینی گزاره‌های علوم انسانی در جامعۀ ما تأثیرگذاری می‌کنند. الآن ادبیات رایج علمی، ادبیات علوم انسانی است؛ بسیاری از معارف دین در بخش‌های مختلف علوم انسانی تبیین نشده است، جز مختصری که شهید مطهری و برخی دیگر از اندیشمندان در این‌باره فعالیت‌هایی انجام داده‌اند.

این یک وجه از وجوه غربت حضرت علامۀ مصباح است که ما ایشان را باید به‌عنوان یک اندیشمند، مطالعه‌کنندۀ عمیق و نقّاد دقیق در علوم انسانی بدانیم؛ ایشان می‌توانند پایه‌گذار علوم انسانی اسلامی باشند، حرف‌های‌شان می‌تواند آغازی باشد برای گفتگوی علمی در موضوعات علوم انسانی، ولی این آگاهی از ایشان در جامعه وجود ندارد، در حالی‌که ما واقعاً ایشان را در این موضوع بی‌نظیر می‌دانیم. البته در فلسفۀ غرب هم همین‌طور است؛ ولی در فلسفۀ غرب در حوزۀ علمیه کار و فعالیت بیشتری انجام شده است، در عین حال در فلسفۀ غرب و نقد مکاتب غربی و به‌ویژه «فلسفۀ اخلاق» هم ایشان مثال‌زدنی هستند و البته کتاب‌های درسی‌ای هم از ایشان موجود است.


با توطئۀ تبلیغاتی و جنگ روانی، جایگاه علمی علامه مصباح را نزد دانشگاهیان ما تخریب کرده‌اند


الآن جامعۀ ما و خصوصاً جامعۀ روشنفکر و دانشگاهی‌مان به این‌طور گفتگوها نیاز دارد؛ بسیاری از اندیشمندان دانشگاه هم افراد منصفی هستند، دنبال دانش هستند و دوست دارند بتوانند دیدگاه‌های دینی را در موضوعات علمی که نظریه‌پردازهای مختلف نظر داده‌اند بدانند، اما یک توطئۀ تبلیغاتی به یک جنگ روانی پرداخته است که شخصیتی مثل علامۀ مصباح یزدی را از چشم بسیاری از دانشگاه‌ها انداخته است.

ببینید دقیقاً دشمن چه‌کار می‌کند؟ در بین علماء حوزه آن عالمی را که دانش او بیشتر از همه به درد دانشگاه‌ها می‌خورَد هدف قرار می‌دهد تا دانشگاه به ایشان توجه نکند. این اتفاق در جامعۀ ما افتاده است که خیلی بی‌انصافی و مایۀ غربت است.


کدام آرزوی شهید مطهری را علامه مصباح محقّق کرد؟


علامه مصباح می‌فرماید: «پیشرفت علم در گرو تضارب آراء و نقد و بررسی به دور از تعصب است.» اتفاقاً فضای علمی‌ای که خود ایشان درست کردند، همین‌گونه است، یعنی برعکسِ تبلیغاتی که علیه ایشان می‌شود که می‌خواهند ایشان را فرد متعصّب و متصلّبی نشان بدهند. در آموزشگاه با عظمتی که تحت عنوان «مؤسسۀ آموزشی پژوهشی امام خمینی» ایجاد کرده‌اند واقعاً فضا این‌گونه است، شما آخرین حرف‌های الحادی این و آن و آخرین حرف‌های بی‌دینی این‌سو و آن‌سوی عالم را در موضوعات مختلف، از متخصّصین آن رشته‌ها می‌شنوید.

شهید مطهری آرزو داشت که مثلاً برای مباحثه دربارۀ مارکسیسم، یک فرد مارکسیست را بیاوریم تا مارکسیسم را به ما توضیح بدهد و ما هم نقدش کنیم، این آرزو را آیت الله مصباح به سهولت و به صورت ایده‌آل در موسسۀ خودشان محقق کردند. خود ایشان در اوائل طلبگی زبان فرانسه یاد گرفتند و البته به زبان‌های دیگری هم تسلط دارند و شاگردان‌شان را هم به یادگیری زبان خارجی وادار می‌کنند.


خلاصۀ عمر علامه مصباح در این جمله است که می‌فرماید: «جواب فکر را باید با فکر داد»


آیت الله مصباح می‌فرمایند: «عرصۀ فرهنگ، جای جهاد فرهنگی است. جواب شبهات را نمی‌توان با گلوله داد؛ جواب فکر را باید با فکر داد.» شاید بشود عمر ایشان را در این عبارت خلاصه کرد: «جواب فکر را باید با فکر داد.» جواب کسی را که شبهۀ فکری مطرح می‌کند باید با اندیشه داد. وقتی یک‌چنین انسان فرهیخته و اندیشمندی با منشی کاملاً روشنفکرانه، در جامعه مظلوم قرار می‌گیرد، بدانید یک خبری هست، بدانید دشمن برای مظلوم قراردادن ایشان قصدی دارد، بدانید ایشان قیمت بالایی دارند.

ایشان در عرصۀ گفتگوی علمی همچنین می‌فرماید: «کانالیزه‌کردن و محدودکردن، رشد نمی‌آورد. رشد و پیشرفت در محیطی محقق می‌شود که افکار و نظرات مختلف ابراز بشود و مورد نقد و بررسی علمی قرار گیرد.» ایشان خودش این حرف را در عمل پیاده کرد، نه اینکه یک جایی گفته باشد و زندگی و سیره و سلوک‌شان به‌گونۀ دیگری باشد. اگر ایشان این را پیاده نمی‌کرد ده‌ها نفر را برای تحصیل در رشته‌های علوم انسانی به خارج از کشور اعزام نمی‌کرد که برگردند و استاد همان درس بشوند چون استادهای درجۀ یک آن درس را در علوم انسانی در کانادا و دیگر کشورهای جهان دیده‌اند. این یک جهاد علمی در حدّ بین‌المللی است. ثمرات این جهاد علمی، هنوز خیلی مانده تا در جهان منتشر بشود. ان‌شاءالله آثارش و آثار شاگردان ایشان جهان را خواهد گرفت.


بی‌تردید ایشان یکی از متواضع‌ترین شخصیت‌های علمی حوزۀ علمیه هستند / علامه مصباح در فضای دانشگاهی کشور، غریب ماندند 


بی‌تردید ایشان یکی از متواضع‌ترین شخصیت‌های علمی حوزۀ علمیه هستند. تقریباً هر سؤالی که بنده از ایشان می‌پرسیدم، ایشان اوّل می‌فرمودند «البته من که چیزی در این زمینه نمی‌دانم، ما که اطلاعاتی نداریم، اما یکی دو تا نکته به نظرم می‌رسد...» و بعد نکاتی را بیان می‌کردند؛ آن وقت می‌دیدیم در شاخه‌های مختلف، آخرین و دقیق‌ترین حرف‌ها را بیان می‌کنند، بدون اینکه به کتاب‌ها مراجعه‌ای بکنند.

ایشان خیلی شخصیت کتومی دارند، جدا از اینکه بنده دلم می‌سوزد چرا در عرصۀ علم، به‌ویژه فضای دانشگاهی کشور، ایشان غریب مانده‌اند، در فضای حوزه هم از شهرت کافی برخوردار نیستند.


ایشان از برجسته‌ترین شخصیت‌های قرآنی حوزه است، اگرچه ممکن است در جامعه به‌عنوان مفسّر شناخته نشود / ایشان در ابعاد مختلف، غریب واقع شده است


یکی دیگر از ابعاد مهم شخصیت علامه مصباح یزدی که در آن بُعد، هم ایشان غریب واقع شدند شخصیت قرآنی ایشان است. ایشان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های قرآنی حوزۀ علمیه هستند. ایشان سال‌ها شاگرد علامۀ طباطبایی(ره) بودند، شهید مطهری دربارۀ حضرت علامه و تفسیرش فرمودند «صد سال آینده، تفسیر المیزان شناخته خواهد شد» و واقعاً هم همین‌طور است. بعضی نکات را بنده از تفسیر المیزان نقل می‌کنم که خیلی از هوشمندان و اهل اندیشه در جامعه تعجب می‌کنند؛ انگار علامۀ طباطبایی چهل سال تجربۀ انقلاب اسلامی را داشته و حالا دارد یک حرفی را می‌زند.

کسی که شاید بشود گفت بهترین شاگرد علامه بودند، آیت الله مصباح است؛ برای اینکه خودِ حضرت علامه در مورد ایشان فرمودند «مَثَل ایشان در بین شاگردان من مَثَل میوۀ انجیر است که هیچ دورریز ندارد و همه‌اش مفید است.» آیت الله مصباح از شاگردان خصوصی حضرت علامه بودند. ایشان فقط به انتقال دانش حضرت علامه نپرداختند، بلکه آن دانش را فراگرفتند و در عرصه‌های مختلف به کاربرد رساندند.


مطالعۀ کتاب «معارف قرآن» را به طلبه‌ها و دانشجوها توصیه می‌کنم / ایشان را قطعاً باید یک مفسّر برجسته دانست


شاید بیش از ده سال باشد که بنده به هر طلبه‌ای که می‌پرسد «چه کتابی را در کنار درس‌های حوزه بخوانم؟» و هر دانشجویی که می‌خواهد دانش دینی خودش را قوی کند، استحکام ببخشد و اطلاعات خودش را افزایش بدهد، بدون هیچ تردیدی و بدون اینکه نظیر دیگری بتوانم تصور بکنم به آنها عرض می‌کنم که «دورۀ معارف قرآن» آیت‌الله مصباح را بخوانید. ایشان در کتاب معارف قرآن دربارۀ موضوعات مختلف به‌ویژه موضوعات علوم انسانی مطالب مهمی بیان فرموده است.

اگر کسی بخواهد با قرآن بیشتر آشنا بشود و از قرآن بیشتر بهره‌برداری کند، باز خوب است که این کتاب را مطالعه کند؛ برای اینکه راه برداشت صحیح از قرآن را یاد بگیرد و یک‌وقت حرفی را از گمانه‌های خودش به قرآن تحمیل نکند. حتماً از اهل علم سؤال کنید، دورۀ معارف قرآن ایشان در تبیین دقیق مقصود یک آیه و مفهومی که در آیه بکار گرفته شده و تحمیل‌نکردن چیز اضافه‌ای بر آن و ذوقی برخوردنکردن با قرآن، کم‌نظیر است.

ایشان خیلی فقیهانه به تفسیر قرآن پرداختند؛ نمی‌توانم بگویم فیلسوفانه. ایشان را قطعاً باید یک مفسّر برجسته دانست، البته ایشان از ابتدا کارشان در تفسیر، تفسیر موضوعی بود، ممکن است در جامعۀ ما به‌عنوان مفسّر شناخته نشوند، ولی بی‌تردید ایشان معلم قرآن است و از این جهت متأسفانه در حوزه هم غریب هستند. حوزویان و اهل علم باید بسیار زیاد با قرآن مأنوس باشند و باید از چنین اساتیدی بسیار بهره‌مند بشوند تا بدانند چگونه با دقت، از قرآن برداشت کنند، چیزی به قرآن اضافه نکنند یا چیزی از آیات قرآن کم نکنند. واقعاً ایشان استاد بی‌نظیری هستند.


نقش علامه مصباح در بسط معارف اسلام با تقریب حوزه و دانشگاه، یکی از علت‌های اصلی دشمنی لیبرال‌ها با ایشان است


نکتۀ بسیار مهم در مورد شخصیت ایشان این است که ایشان اصلاً اهل تظاهر نیستند و از تبلیغات هم پرهیز دارند. تا آنجایی که من خبر دارم با اینکه بخواهند خودشان را مطرح کنند و جا بیندازند، ممانعت و مبارزه هم می‌کنند. این مطلب فرصت خوبی را برای دشمنان ایشان پدید می‌آورد که ایشان را متهم کنند و ایشان هم مظلوم واقع بشود. مظلوم واقع‌شدن برای یک‌چنین شخصیت و روحیه‌ای یک امر خیلی طبیعی است.

دشمنان ایشان می‌دانند راه ارتباط حوزه و دانشگاه و راه گسترش و عملیاتی‌شدن دین در جامعه، همین راهی است که ایشان رفتند، پس باید ایشان را بزنند. حضرت امام(ره) مختصراً امّا صریحاً این عبارت‌ها را دارند. در سال آخر حیات شریف‌شان، در بیانیه‌ای که به مناسبت پذیرش قطعنامه خطاب به علما نوشتند و به «منشور روحانیت» تبدیل شد، می‌فرمایند: «فرهنگ دانشگاه‌ها و مراکز غیرحوزه‌ای به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیت‌ها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی، باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصله‌ها، حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیع‌تر گردد.» (صحیفه امام/ ج21/ ص99)

حضرت امام(ره) در بخشی از همین کلام می‌فرماید که اگر این کار را نکنید، جوان‌های‌تان به دام لیبرال‌ها می‌افتند (در غیر این صورت خداى ناکرده به دام لیبرالها و ملی‌گراها و یا چپ و منافقین مى‏افتند؛ صحیفه امام/ ج21/ ص99)  لذا باید ادبیات حوزه را به ادبیات تجربی نزدیک کرد. مؤسسه آیت‌الله مصباح در قم، جایگاهی است که دارد این کار را انجام می‌دهد و ادبیات حوزه را به ادبیات دانشگاه در رشته‌های مختلف علوم انسانی نزدیک می‌کند، لذا ایشان بیشتر از همه، توسط همان لیبرال‌هایی مورد حمله قرار می‌گیرد که می‌خواهند جوان‌ها را جذب خودشان کنند. داستان خیلی واضح است و سناریو کاملاً پیداست. بگذریم از اینکه اساساً خودِ علامه مصباح با تشویق‌ها و توصیه‌های حضرت امام(ره) حرکت‌های دانش‌پروری و دانشمندپروری و آموزش دانشجو را در رشته‌های مختلف علوم انسانی در حوزه انجام دادند.


ویژگی دیگر علامه مصباح «شاگردپروری در موضوعات مورد نیاز جامعه» است


همین‌جا لازم است یادآوری شود ویژگی دیگری که ایشان دارند و آیندگان این را متوجه خواهند شد «شاگردپروری» است. من نمی‌خواهم مقایسه بکنم با دیگر اعاظم حوزه در طول تاریخ، اگرچه جای مقایسه هست، ولی ایشان در پرورش شاگرد در موضوعاتی که نیاز هست عالمان دینی ورود کنند، واقعاً بی‌نظیر هستند.

اهتمام به شاگردپروری، گذاشتن عمر و صرف وقت برای شاگردپروری، در موضوعاتی که ممکن است بعضاً موضوعات اصلی حوزه نباشد ولی نیاز اصلی جامعه است، یک نوع ازخودگذشتگی می‌خواهد که ایشان این را داشتند و خودشان را وقف کردند و در آینده بیشتر از امروز معلوم خواهد شد که جهاد علمی و ازخودگذشتگی فوق‌العادۀ ایشان در شاگردپروری چگونه بوده است.


شخصیت معنوی، عرفانی و اخلاقی آیت الله مصباح بی‌نظیر است


نکتۀ بسیار مهم دربارۀ شخصیت ایشان این است که ایشان سال‌های طولانی شاگرد حضرت آیت‌الله العظمی بهجت بودند. البته علامۀ طباطبایی هم که در سیر و سلوک ید طولایی داشتند و بی‌تردید یک عارف واصل بودند به آیت الله مصباح، عنایت خاصی داشتند. اگر بخواهیم یک شخصیت عالم را که از نظر معنوی و عرفانی شاگرد دو شخصیت عارف بی‌نظیر بوده مثال بزنیم، باید از آیت الله مصباح نام ببریم. ایشان به شدت، یک شخصیت معنوی هستند. در این زمینه رسم نیست کسی توضیح بدهد. ایشان بیشتر از اینکه اهل تظاهرات علمی باشند به فکر قیامت و ارتباط معنوی خودشان با خدا و اولیاء خدا هستند. اگر از نزدیک نگاه کنید می‌بینید که جهان ایشان جهانِ تقرّب و خلوص است. اتفاقاً یکی از دلایلی که ایشان خیلی مظلوم واقع می‌شوند همین است.

در رعایت شرعیات و مسائل اخلاقی، ایشان خیلی بی‌نظیر است. ایشان منتقد نگاه‌های لیبرالی و منتقد نگاه‌های بعضی از علما و روحانیونی بود که در جریان انقلاب به آن سمت نزدیک شدند؛ مثلاً منتقد برخی از خطوط فکری آقای هاشمی رفسنجانی بودند. من یک کمی جسارت ورزیدم در یک جلسه‌ای خواستم از ایشان دربارۀ آقای هاشمی رفسنجانی اطلاعات بیشتری بگیرم. انتقادهایی که ایشان از برخی خطوط فکری دارند، انتقادهای واضحی است. شاید یک‌ساعت من با ایشان صحبت کردم اما ایشان مدام از خاطرات خوبی که از آقای هاشمی رفسنجانی از قبل از انقلاب داشت گفت و حاضر نشد یک کلمه دربارۀ ایشان بد بگوید. یعنی پیش من حسابی آقای هاشمی رفسنجانی را تبلیغ کردند. من واقعاً در آن جلسه نمی‌خواستم عیب‌گیری کنم، می‌خواستم ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری تفکری را که ممکن است صحیح ندانیم در رفتار ایشان پیدا کنیم ولی انصافاً ایشان هرچه گفتند، تعریف بود. ایشان با کسی بحث شخصی نداشت و در مسائل شخصی احترام فوق‌العاده‌ای می‌گذاشتند. معلوم بود که چقدر دقت و رعایت می‌کنند. حالا یک‌چنین شخصیتی که حاضر نیست بر رقبای فکری خودش بی‌مهابا بتازد، وقتی دست تبلیغاتچی‌هایی که حاضرند هرکاری انجام بدهند تا ایشان را تخریب بکنند می‌افتد، طبیعتاً بسیار مظلوم و غریب واقع می‌شود.


برای کاندیداتوری مجلس خبرگان اگر به‌معنای واقعی احساس تکلیف نمی‌کردند، اصلاً به میدان نمی‌آمدند


با توجه به روحیه‌ای که از ایشان سراغ دارم، من مطمئن هستم برای کاندیداتوری مجلس خبرگان، قطعاً به ایشان اجبار کردند و اگر احساس تکلیف به معنای واقعی کلمه نبود، اصلاً به میدان نمی‌‌آمدند. اگر ایشان یک کمی در خودِ حوزۀ علمیه می‌خواستند میدان‌داری بکنند، برای ایشان بسیار سهل بود که موقعیت‌های اجتماعی بهتری پیدا می‌کردند.

ایشان یکی از سنت‌های فوق‌العاده ارزشمند در حوزه‌های علمیه را در حدّ اعلی رعایت می‌کنند و آن هم احترام به علما و احترام به پیشکسوتان از اهل علم، احترام به علمایی که از رفقای ایشان هستند، احترام به اعاظم حوزه است؛ یک وقت می‌خواستند با ایشان در برخی از امور و علوم در حوزه به عنوان شخصیت برجسته مصاحبه کنند، ولی قبول نکردند و فرمود تا فلان و فلان شخصیت هست نوبت به ما نمی‌رسد. انگار ایشان شاگرد آن آقایان هستند. در حالی‌که هم‌بحث هستند و تخصص‌شان چه‌بسا بیشتر باشد. احترام به علما توسط ایشان خیلی فوق‌العاده است. این را باید در شرایط ایشان سنجید که برخی از دانش‌ها را دارند که ممکن است برخی دیگر از علمای حوزه نداشته باشند. ایشان علومی را که از غرب آمده تحصیل و نقد و بررسی کردند. ولی ابداً در کلام ایشان کمترین بی‌احترامی یا توهین به دیگر علمای موجود حوزه یا علمای گذشته، نمی‌بینید و این خیلی درس‌آموز است.


وقتی ایشان احساس تکلیف کند وارد هر میدانی می‌شود و اصلاً برای خودش شأنی قائل نیست


یک زمانی ایشان در نمازجمعۀ تهران، عالمانه به نقد افکار لیبرالی می‌پرداختند. ایشان جهات تبلیغی‌اش را خیلی لحاظ نمی‌کردند که این سخن چقدر می‌تواند برای عموم مردم پرجاذبه باشد. لیبرال‌ها هم سوءاستفاده می‌کردند و ایشان را تخریب کردند و از ایشان در بین مردم چهره‌ای ساختند که خیلی بد بود. کاریکاتور ایشان را هم درست کردند و بعد حوزۀ علمیه تکان خورد و طلاب در مسجد اعظم تحصّن کردند و الی آخر.

یکی از علمای مشهور به بنده فرمودند که بیایید خدمت آقای مصباح برویم و برای دلسوزی نسبت به خودِ آقای مصباح به ایشان بگوییم که شما این‌قدر محکم به میدان نیایید، شأن علمی شما سخنرانی قبل از خطبه نیست؛ آن‌هم به این صورت که صریحاً به مواضع غلط دیگران می‌پردازید. ایشان تا آمدند صحبت بکنند، حضرت علامۀ مصباح فهمیدند مقصود ایشان چیست و خیلی صریح گفتند «وقتی من می‌بینم وظیفه‌ام این است که یک حقیقت علمی‌ را برای جامعه توضیح بدهم این کار را انجام می‌دهم چون خدا از اهل علم تعهد گرفته است که در مقابل افکار غلط ساکت نباشند. ابداً من پیشنهاد شما را نمی‌پذیرم که کوتاه بیایم.»

ایشان وقتی احساس تکلیف می‌کند، به هر میدانی که لازم باشد، وارد می‌شود و برای خودش، شأن و منزلتی قائل نمی‌شود. مثلاً یک‌سال در ماه محرم، در یکی از هیئت‌های قم سخنرانی کرد، درحالی‌که افراد در این سطح بالا از علم، معمولاً نمی‌آیند در هیئت‌ها سخنرانی کنند. در تاریخ حوزۀ علمیه، تقریباً بی‌نظیر است که یک عالم فرزانه‌ای بیاید در هیئت کاملاً مردمی سخنرانی کند.

در آن جلسات، ایشان دربارۀ مبانی علمی پرداختن به روضۀ اباعبدالله(ع) سخنرانی کرد و سخنرانی ایشان کتاب شد؛ کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» محصول همان چند شب سخنرانی ایشان در یکی از هیئت‌های قم است. مقام معظم رهبری هم از این کتاب تقدیر کردند. اگر هیئتی‌ها این کتاب را بخوانند-که دربارۀ روضۀ اباعبدالله‌الحسین(ع)، هیئت و هیئت‌داری و نقش اباعبدالله‌الحسین(ع) در تاریخ و حفظ اسلام است- مبانی هیئت‌داری‌شان قوی خواهد شد.


آیت الله مصباح یک مشاور کم‌نظیر هستند


ایشان یکی از انسان‌های کم‌نظیر برای مشورت هستند، چون به سادگی نظر نمی‌دهند و در مقام نظردادن خیلی چیزها را لحاظ می‌کنند. بعضی افراد در مقام مشورت‌دادن، یک نظری می‌دهند و بعد یک چیز دیگری می‌گوییم و یک نظر دیگر می‌دهند، بعد یک چیز دیگری می‌گوییم و یک نظر دیگری می‌دهند؛ معلوم می‌شود که آن دوتا نظرِ قبلی کمی عجولانه بوده است. ولی بعضی‌ها هستند که خیلی نظر نمی‌دهند و خیلی سخت نظر می‌دهند یا خیلی کم نظر می‌دهند. یک‌بار من دربارۀ سیر و سلوک طلبگی و درس‌خواندن خودم از وضع خودم پیش ایشان گِله کردم؛ گفتم: یک کمی فضای تبلیغ، جای برخی از فعالیت‌های دیگرم را اشغال کرده در حالی‌که من به فلان مطالعات علاقه دارم، من مثل خیلی‌ها بعضی از شاخه‌هایی را که به آنها علاقه داشتم، نخوانده‌ام...

ایشان به من فرمود: «همه که نباید مثل هم باشند! اصلاً همه مثل هم نیستند، هرکسی یک راهی دارد. مگر شما می‌توانید موفقیت خودتان را در مقایسۀ با دیگری بسنجید؟!» این بلیّه‌ای است که خیلی‌ها دچارش هستند. ایشان یک کلمۀ حکیمانه و جان‌بخش فرمودند و یک آرامشی به من دادند؛ البته اثر نفس‌شان هم بود. اینکه «ما باید دنبال تکلیف خودمان برویم، همه که نباید مثل هم باشند! آدم‌ها با هم فرق می‌کنند، مسئولیت‌های‌شان با هم فرق می‌کند، تقدیرهای‌شان با هم فرق می‌کند، هر کسی باید وظیفۀ خودش را انجام بدهد» چقدر ساده و هوشمندانه و کوتاه و گویا، بیان کردند.


نگاه علامه مصباح در مسائل اجتماعی، واقع‌بینانه و هوشمندانه است / ایشان فرمود: نیروهای انقلابی برای اینکه بتوانند کار تشکیلاتی کنند باید رشد کنند


نکتۀ بسیار مهمی دربارۀ نگاه ایشان در مسائل اجتماعی بیان کنم؛ چندین سال پیش به ایشان عرض کردم «آیا درست است که مؤمنین نیاز به تشکیلات دارند و ما الآن در کشورمان یک تشکیلات فراگیر انقلابی نداریم که بسیاری از مسائل، در آنجا حل بشود؟ مدیران جامعه آنجا شناسایی و تربیت بشوند، مسائل شهرها آنجا اداره بشود؟ آیا چنین تشکیلاتی را همین انقلابیون و حزب‌اللهی‌ها باید راه‌اندازی کنند؟» ایشان ضمن تأیید سخن بنده، ‌فرمودند: «برای اینکه نیروهای انقلابی بتوانند باهمدیگر کار تشکیلاتی بکنند باید رشد کنند. آیا ما این رشد را داریم؟ و بعد هم از برخی نقص‌ها در این زمینه، گِله می‌کردند.» ببینید چقدر هوشمندانه!

ایشان حرف‌هایی برای هدایت ما دارند که ما هنوز ظرفیت شنیدن آن حرف‌ها را نداریم. البته اگر بشنویم هم عمل نمی‌کنیم. ایشان می‌توانند ما را پیش ببرند. نمی‌شود گفت که ایشان یک عالم محافظه‌کار هستند. کار تشکیلاتی‌کردن یک کار بسیار ارزشمند است و شخصیت فرهیخته‌ای می‌خواهد؛ هر انقلابی‌ای نمی‌تواند عنصر تشکیلاتی باشد؛ باید فهم تشکیلاتی و قدرت رفتار تشکیلاتی داشته باشد. کار تشکیلاتی‌کردن آن‌هم تشکیلات فراگیر، بیشتر از میدان جنگ، نیاز به ازخودگذشتگی دارد. اینکه ایشان هوشمندانه به این نکته می‌رسند و از ما گِله می‌کنند که «چرا ما نمی‌توانیم این حرکت را انجام بدهیم؟» من را به یاد مرحوم شاه‌آبادی(ره) می‌اندازد که در سخنان‌شان بسیار گِله‌مند بودند از اینکه مؤمنین رفتار تشکیلاتی ندارند.


ظلم بزرگ به علامه مصباح این بود که از ایشان چهره‌ای متعصب و غیرواقع‌بین به جامعه ارائه دادند


متأسفانه یک چهرۀ خیلی متعصّب و غیرروشنفکر و غیرواقع‌بین از ایشان به جامعه ارائه دادند که این ظلم خیلی بزرگی است. در اینجا یکی دو جمله از جملات ایشان را در باب زن و مسائل اجتماعی زنان برای شما می‌خوانم.

ایشان می‌فرمایند: «سیاستمداران باید به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که اگر کاری از زنان بهتر برمی‌آید یا مربوط به زنان است توسط خودِ آنها انجام شود. ولی متأسفانه تصمیم صحیح و تقسیم مبتنی بر نیاز در این زمینه صورت نمی‌گیرد.» یعنی بعضی از مسئولیت‌ها باید به خود زن‌ها داده بشود. یا دربارۀ انقلاب می‌فرمودند: «پس از دستگیری امام در پانزده خرداد در قم اوّلین حرکت، از زنان شروع شد. غیرت مردها به‌وسیلۀ عملکرد همسران‌شان تحریک شد و به‌پاخاستند. اگر مشارکت زنان در این انقلاب نبود انقلاب به جایی نمی‌رسید.» ایشان بعضی وقت‌ها به نگاه سنتی حمله می‌کنند که اینها را ما به اسلام اضافه کردیم، اینها جزو آداب غیرت‌ورزی مرد نسبت به زن نبود.


«طرح ولایت» یک نمونه از خدمات ایشان است که دانشگاه‌ها را از آسیب‌های زیادی مصون کرد


مواضع سیاسی ایشان کاملاً دلسوزانه است و سابقۀ انقلابی ایشان از بعضی از شهدای برجستۀ انقلاب، قوی‌تر است اما فضای مسموم تبلیغات می‌تواند به چنین شخصیتی حمله کند و این سابقۀ درخشان را انکار کند. تا یک کسی بخواهد این فضای تبلیغاتی مسموم را برطرف کند، خیلی طول می‌کشد. غربت‌زدایی از شخصیت ایشان کمک می‌کند به اینکه بتوانیم راه‌های جدیدی برای گسترش اسلام در حوزه و دانشگاه و به‌ویژه در قشر فرهیخته جامعه پیدا کنیم.

طرح ولایت یک نمونه است که دانشگاه‌ها را از آسیب‌های زیادی مصون کرد، دانشجویان، آنجا پاسخ شبهات را عالمانه دریافت می‌کردند. اینها چیزهایی نیست که به سادگی بشود نتایجش را بررسی کرد. این‌طور فعالیت‌ها از جانب مصلحان اجتماعی، از جانب متفکّران، معمولاً اثرش سنجیده نمی‌شود.

«معمّا چو حل گشت آسان شود.» یک زمانی دانشگاه‌ها را طوفان برخی از شبهات گرفته بود و الآن ما یک فضای آرامی در دانشگاه می‌بینیم. چطور این فضا آرام شد؟ تعدادی از دانشجوها رفتند و مطّلع شدند و جواب همۀ این شبهه‌ها هست، جسته و گریخته در کلاس‌ها جواب شبهه‌ها را دادند، در همۀ دانشگاه پخش شد که این شبهه‌ها جواب دارد و علما روی این مسائل کار کردند؛ بعضی از کتاب‌هایش منتشر شد و در دسترس قرار گرفت. این فعالیت‌ها باعث شد جوّ شبهه‌افکنی از بین برود.

اگر صداوسیما ایشان را بیشتر معرفی کند مردم واقعاً اوج زیبایی و لطافت روحی ایشان و حتی دقت علمی ایشان را درمی‌یابند. اطرافیان ایشان باید برای این مسئله، تمهیداتی داشته باشند و مردم نباید محروم بشوند. ان‌شاءالله با برنامه‌ریزی، مقدمات شناساندن این شخصیت علمی، اخلاقی، معرفتی و معنوی برای جامعه فراهم بشود.

(الف3/ن2)


صراط زنجان



🔹️در قسمتی از این نامه آمده است:

⛔️"...آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی #ما_درگیر باشیم و #متهم و جنابعالی در مقابل اینها #موضع_بی‌طرف بگیرید؟

آیا #بی‌خط بودن و #آسایش_طلبی را می‌پسندید؟"


🔹️در مقابل عملیات بت سازی جریان غرب گرا از شخصیت هاشمی رفسنجانی، #صراط_زنجان از

متن کامل نامه غیر محترمانه هاشمی به امام خمینی(ره) در 25 بهمن 59 پرده بر می دارد.

صراط زنجان




پیام تسلیت یا #تخریب_نامه_انقلاب؟!

⛔️ در طی چند روز اخیر بمناسبت ارتحال علامه مصباح یزدی یادداشتی از فردی که گرایش ویژه ای به جریان غربگرا دارد منتشر شده و در آن از رویکرد علامه مصباح یزدی و انقلاب اسلامی سخنانی به میان آمده است.

🔹️ این یادداشت که بیشتر صبغه ی شعری دارد "أعذبها أکذبها" مملو از اشتباهات فکری و تاریخی است و این مختصر گنجایش نقد و بررسی همه ی آن را ندارد.

🔹️به جهت اینکه در این یادداشت به انقلاب و رهبر معظم انقلاب و علامه مصباح یزدی اتهامات ناروایی وارد شده، #صراط_زنجان به نقد و بررسی این یادداشت می پردازد.

صراط زنجان