صراط زنجان

#نطفه_های_نفرت
جریان روشنفکری۷
شیخ زنجانی(دادستان حکم شیخ فضل الله)در رساله رمان گونه اش برای اینکه عمق انحطاط جامعه ایرانی را دریابد؛نورالانوار به او پیشنهاد میکندکه درکسوت او درآید،مانند وی، لباس فرنگی بپوشد و همپای او به سیردر شهرتهران بپرداز
او دراین سفر خیالی به منزل شیخ فضل‌الله نوری سرزده وتصویری بسیار موهن و غیرواقعی از شیخ به او دست میدهد:

«دیدم در صدر مجلس، مسندی اعلی گشته و روی آن، بستر بزرگ ضخیمی پهن شده و متکای بزرگی گذاشته شده.یک نفری سربرهنه روی بستر افتاده ... جثه‌اش به بزرگی جثه فیل،گردنی کلفت،شکمی هنگفت،تنش پرورده به مال مفت،ریش و صورت و چشمی سفت..
فرمود: این را نمیشناسی؟این شیخ ابوالنور است، که صاحب کرور وکارش به همین وضع عیش و سرور است.این مرد رند، دید؛ حال ایران دگرگون و همه‌چیز وارون است، اول وضع او هم به تحصیل علم و مدرسه، و معاشش مثل همان طلبه بود، که حرفش را شنیدی و استیصال او را دیدی.
دید؛ ایران جای هنروکمال نیست و کس را قیدعلم،تربیت، رقی..درستی،ناموس شریعت وحراست قانون ملیت نیست..این وضع را پیش گرفت.دراندک زمان، باحرکات نالایق و حرفهای ناموافق،محرم مجالس بزرگان وامرای پایتخت بلکه گستاخ باصدارت و نفس سلطنت است.بدون زحمت،مالک ثروت بی‌اندازه شده، فعلا یکی ازمعتبرترین رجال دولت ومحترمین بزرگان ملت است..شیخ ابوالنور تنها نیست. از سیدچغندر و ملا شلغم و آقابوق و خواجه سرنا وحاجی دودوک بسیار است.»
در این رساله،میتوان نطفه‌های عمیق نفرتی رایافت؛ که بعدها، پس ازفتح تهران، به صدورحکم قتل شیخ فضل‌الله نوری در محکمه‌ای انجامید؛که زنجانی،دادستان آن بود.
@serat_zanjan